جدول جو
جدول جو

معنی پیش بینی کردن - جستجوی لغت در جدول جو

پیش بینی کردن
(هََ بَ لَ)
مآل اندیشی کردن. عاقبت اندیشی کردن. احتیاط بکار بردن. آخربینی کردن. آخر دیدن. رجوع به پیش بینی شود:
خردمندی و پیش بینی کنی
توانایی و پاک دینی کنی.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
پیش بینی کردن
عاقبت اندیشیدندوراندیشیدن: خردمندی و پیش بینی کنی توانایی و پاکدینی کنی. (فردوسی)، احتیاط کردن حزم ورزیدن، دریافتن و گفتن حوادث قبل از وقوع آنها غیب گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
پیش بینی کردن
((کَ دَ))
احتیاط کردن، پی بردن به حوادث قبل از وقوع آن ها
تصویری از پیش بینی کردن
تصویر پیش بینی کردن
فرهنگ فارسی معین
پیش بینی کردن
للتّنبّؤ
تصویری از پیش بینی کردن
تصویر پیش بینی کردن
دیکشنری فارسی به عربی
پیش بینی کردن
Forecast, Anticipate, Foresee, Foretell, Predict, Prophesize
تصویری از پیش بینی کردن
تصویر پیش بینی کردن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
پیش بینی کردن
anticiper, prévoir, prédire, prophétiser
تصویری از پیش بینی کردن
تصویر پیش بینی کردن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
پیش بینی کردن
antecipar, prever, predizer, profetizar
تصویری از پیش بینی کردن
تصویر پیش بینی کردن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
پیش بینی کردن
پیشگوئی کرنا , پیش گوئی کرنا , پیش بینی کرنا , پیش گوئی کرنا
تصویری از پیش بینی کردن
تصویر پیش بینی کردن
دیکشنری فارسی به اردو
پیش بینی کردن
ожидать , прогнозировать , предвидеть , предсказать , пророчествовать
تصویری از پیش بینی کردن
تصویر پیش بینی کردن
دیکشنری فارسی به روسی
پیش بینی کردن
erwarten, vorhersagen, voraussehen, voraussagen, prophezeien
تصویری از پیش بینی کردن
تصویر پیش بینی کردن
دیکشنری فارسی به آلمانی
پیش بینی کردن
передбачати , прогнозувати , передбачити , пророкувати
تصویری از پیش بینی کردن
تصویر پیش بینی کردن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
پیش بینی کردن
przewidywać, prognozować, przepowiedzieć, prorokować
تصویری از پیش بینی کردن
تصویر پیش بینی کردن
دیکشنری فارسی به لهستانی
پیش بینی کردن
预见 , 预报 , 预言 , 预测
تصویری از پیش بینی کردن
تصویر پیش بینی کردن
دیکشنری فارسی به چینی
پیش بینی کردن
kutarajia, kutabiri, kuona mbele
تصویری از پیش بینی کردن
تصویر پیش بینی کردن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
پیش بینی کردن
পূর্বানুমান করা , পূর্বাভাস দেওয়া , ভবিষ্যদ্বাণী করা , ভবিষ্যদ্বাণী করা , ভবিষ্যদ্বাণী করা
تصویری از پیش بینی کردن
تصویر پیش بینی کردن
دیکشنری فارسی به بنگالی
پیش بینی کردن
anticipare, prevedere, predire, profetizzare
تصویری از پیش بینی کردن
تصویر پیش بینی کردن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
پیش بینی کردن
tahmin etmek, hava tahmin etmek, öngörmek, kehanet etmek, kehanet yapmak
تصویری از پیش بینی کردن
تصویر پیش بینی کردن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
پیش بینی کردن
예상하다 , 예측하다 , 예언하다 , 예측하다 , 예언하다
تصویری از پیش بینی کردن
تصویر پیش بینی کردن
دیکشنری فارسی به کره ای
پیش بینی کردن
予測する , 予報する , 予見する , 予言する , 予測する
تصویری از پیش بینی کردن
تصویر پیش بینی کردن
دیکشنری فارسی به ژاپنی
پیش بینی کردن
अनुमान करना , पूर्वानुमान करना , भविष्यवाणी करना , भविष्यवाणी करना
تصویری از پیش بینی کردن
تصویر پیش بینی کردن
دیکشنری فارسی به هندی
پیش بینی کردن
mengantisipasi, meramalkan
تصویری از پیش بینی کردن
تصویر پیش بینی کردن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
پیش بینی کردن
คาดการณ์ , ทำนาย , ทำนายล่วงหน้า , ทำนาย
تصویری از پیش بینی کردن
تصویر پیش بینی کردن
دیکشنری فارسی به تایلندی
پیش بینی کردن
anticiperen, voorspellen, voorzien, profeteren
تصویری از پیش بینی کردن
تصویر پیش بینی کردن
دیکشنری فارسی به هلندی
پیش بینی کردن
anticipar, pronosticar, prever, predecir, profetizar
تصویری از پیش بینی کردن
تصویر پیش بینی کردن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
پیش بینی کردن
לצפות , לחזות , לחזות , לנבא
تصویری از پیش بینی کردن
تصویر پیش بینی کردن
دیکشنری فارسی به عبری

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(هََ س س)
چیدن پیش از وقت مقرر
لغت نامه دهخدا
(هََ هََ صَ)
بی سؤال سخن گفتن و میان سخن کسی دویدن (اصطلاح مردم جنوب خراسان)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
دفع. جلوگیری کردن. مانع گشتن. منع کردن. بنگهداری برخاستن. از پیش مانع آن شدن چنانکه سرایت مرضی را، جلو بستن. پیش بندی کردن، چنانکه سیل را یا جریان آبی را در صحرائی
لغت نامه دهخدا
(هََ زْءْ)
پیشگیری کردن. جلوگیری کردن
لغت نامه دهخدا
تصویری از پیش چین کردن
تصویر پیش چین کردن
چیدن پیش از وقت مقرر
فرهنگ لغت هوشیار
جلوگیری کردن مانع شدن، مانع سرایت مرض شدن از پیش، جلو بستن پیش بندی کردن (چنانکه سیل را در صحرا)
فرهنگ لغت هوشیار
پیش بینی کردن، برای پیش بینی
دیکشنری اردو به فارسی